سينا سعدی
(طهران)

احمد رضا احمدیتازه ترين نشست کتاب ماه ادبيات و فلسفه اين هفته با عنوان « کارنامه يک شاعر» به بررسی شعر احمد رضا احمدی شاعر نوپرداز ايران اختصاص داشت.
در اين جلسه محمد صنعتی، کاميار عابدی، محمود معتقدی، هيوا مسيح، محمد علی سپانلو و عمران صلاحی درباره شعر احمد رضا احمدی سخن گفتند.
مراسم با سخنان احمد رضا احمدی آغاز شد. او گفت: « اکنون که عمرم از 63 سالگی گذشته و ديگر گيسوان به سفيدی کامل است، می توانم در آينه خويش را نگاه کنم و بگويم ... ای دوست، همه اين سالها تو ايمان داشتی، تو شکيبا بودی؛ ای دوست من هرگز چنين ايمانی را در ديگران سراغ نکردم... اين ايمان بود که مرا به خانه و تنهايی و آينه آورد که انديشه و زيبايی را از کسی به عاريه نگيرم. کلام من هر چه بود طلا بود، مس بود، متعلق به خودم بود. در هر کتاب راه ناهمواری را طی کردم. در هر کتاب چون کتاب نخستينم با هراس آغاز کردم. راهی که در ظلمات بود... من با قطب نمای خودم حرکت کردم... من از کسی تقليد نکردم. به گمانم حتا از خودم هم تقليد نکردم. نقادان و خصمان شعر من در اين حسرت ماندند که من در جاده ای قدم گذارم که قبل از من ديگران آن را طی کرده باشند. نقادان و خصمان من نمی دانند شعری که خمير مايه اش رنج و مصيبت آدمی است تقليد نمی پذيرد. حتا اگر در زمهرير تنهايی شاعر جان ببازد.»

پس از سخنان شاعر، دکتر محمد صنعتی، روان پزشک و تحليلگر ادبيات سخنانش را چنين آغاز کرد: « اميدوارم روزی برسد که در اين سرزمين هم خرد و واقعيت، شناخت و تحليل گفتمان نقادانه را تعيين کند و نه حب وبغض های جاری و خداوندگان سخن هم نقد را رفتاری خصمانه و براندازنده نبينند!

وی در ادامه سخنانش به جا به جايی سوژه و ابژه در شعر احمدی پرداخت و گفت در شعر احمدی سوژه به راحتی جای خود را به ابژه می دهد و اثر در سيلان استعاره و نماد شکل می گيرد.

احمد رضا احمد"در ناپايدارترين لحظات تصويری، حضور اقيانوس نمادين مانند حضور استعاره و نماد به مثابه پرسته ( fitish ) نيست. در زبان گذشته شاعر با استعاره و نماد رابطه ای پرسته بازانه داشت، از استعاره لذت جنسی می برد، بخش هايی از ابژه را در استعاره ای که برای بيان آن بر می گزيد، ابژه عشق خود می کرد، ولی در شعر احمدی ابژه سيلان دارد، بی مرز و روان به سوژه يعنی به « من » شاعر نشت می کند:

يک شاخه با تصوير پرنده
يک پرنده با تصوير شاخه
روی ديوار کنار رودخانه با چاقو
چاقوی تيز و رنگ پريده حک شده بود

پرنده ی تصوير
از زخم چاقو مرده بود.

شاعر می تواند در ذهنيت خود تصوير و باز نمود ذهنی را به هم وصله کند. يک شاخه واقعی به تصوير پرنده می چسبد و يک پرنده واقعی به تصوير شاخه. و روی زمينه ديوار کنار رودخانه نصب می شود تا چاقويی تيز، پرنده را زخم زند، خون از تن پرنده می رود، ولی چاقو رنگ پريده است. در اينجا نه تنها به قول ژاک لکان زنجيره ای از نشانگرها را می بينيم که در آن هر نشانده ( مدلول = معنی ) جای خود را به نشانگر ديگر داده است، بلکه مرزهای هر نشانگر باز است. ابژه ها سيلان دارند و به جای هم می نشينند. حتا خصوصيات جزيی آنها به ابژه ديگر منتقل می شود. مانند رنگ پريدگیِ پرنده که تبديل به رنگ پريدگیِ چاقو می شود.
"می بينيم که نه تنها خصوصيات ابژه ها، بلکه کارکرد آنها جا به جا شده است درست مثل جابه جايی و تراکمی که در رويا رخ می دهد."

در ادامه جلسه کاميار عابدی و محمود معتقدی درباره شعر احمدرضا احمدی سخن گفتند.
معتقدی در مقاله ای که « او تمام مه را تنها آمده بود» عنوان داشت به بازخوانی مجموعه شعر دل را به ويرانه های باد می سپارم پرداخت.

او گفت در شعر احمدی يک عنصر اساسی همواره بسيار کم رنگ است وآن حضور پيوسته انسان تاريخی است. شايد به لحاظ دور ماندن شاعر از تجربه های اجتماعی و سياسی در مقاطعی از زمان به قولی از چشم انداز شعر « متعهد» روزگارش فاصله دارد، اما کارکرد تخيل و توصيفات ناب در شعر وی يک اصل مهم زيبا شناختی است.

"احمدی در دل را به ويرانه های باد می سپارم از دنيای شکننده مرگ می گويد و دغدغه خاطرش ترس از تهی شدن و واماندگی است. حتا جريان طنز که به گونه ای ريشه دار در بسياری از شعرهايش پنهان است، در اين موقعيت به گونه ای در سايه می ماند و شاعر گويی مخاطبانش را در فضايی يأس آميز به سمت و سوی تکان دهنده ای از مرگ انديشی فرا می خواند تا هر کسی اين مهلت چند روزه را خود در درون خويش تجربه کند:

من بودم و مرگ / مرگ، سودابه را / آسمان را / قايق را / جهان را / انگور را انکار می کند. من از مرگ فقط دو ساعت مهلت می خواستم / که به خانه بروم / سودابه از سفر آمده بود."

محمد علی سپانلو شاعر و نويسنده که در دقايق پايانی وارد جلسه شد در سخنان کوتاهی از گذشته های دور و از دوستی ديرينه با احمد رضا احمدی گفت و ياد آور شد که او برای ادبيات ايران يک پديده است.

عمران صلاحی طنز پرداز نيز بسيار مختصر درباره طنز در شعر احمدی سخن گفت.

احمد رضا احمد(محمدعلی سپانلو، احمدرضا احمدی
را پديده ای برای ادبيات ايران خواند)

او به دو نمونه از طنز احمدی اشاره کرد: « احمدی می گفت اون وقتی که ما جوان بوديم پيرها مطرح بودند، الان که پير شديم جوانها مطرح اند. يا يک بار گفت: از وقتی مرگ و مير زياد شده، در بهشت زهرا گورهای دو سه طبقه ساخته شده، قرار است برای اين گورها اف اف نصب کنند تا صاحب مرده ها بتوانند با طبقه مرده خودشان تماس برقرار کنند.»

در پايان احمد رضا احمدی تازه ترين شعر خود را خواند اما پيش از آوردن شعرش گفتنی است که وی متولد 1319 کرمان است. نخستين دفتر شعرش با نام طرح در 1341 منتشر شد. کارنامه ادبی او شامل چهارده دفتر شعر و چهارده کتاب کودک است. تازه ترين دفتر شعر او منتخب نام دارد که احمدی در آن خواب های خود را شعر کرده است. اين هم تازه ترين شعر او:

من انتظار نداشتم
با اين برف محض رو به رو شوم
من انتظار نداشتم
با اين عشق محض رو به رو شوم
اين مرغان خفته در لعاب کاشی ها
به ما اعلام می کنند
اين عشق محض
در آن برف محض
آب می شود
اگر بدانيد
که من چگونه تاک را سوختم
در روز آدينه ديدم
حتا فرصت نبود
آن عشق محض را
انکار کنم
از بس در عمر
جاسيگاری های سوخته ديدم
که صاحبان آنها مرده بودند
از بس در عمر
روز ويران ديدم
که محتاج شهادت کسی نبود
گاهی ديده بودم
عمر يک شعله کبريت
از عمر ياران من بيشتر بود
گاهی ديده بودم کسی در باران به دنبال نشانی خانه ای بود پس از آنکه من نشانی را گفتم ناگهان آتش گرفت و خاکستر شد.

من در عمرم کسانی را تسلی دادم که سرانجام اين خيابان به پايان می رسد و آن کسان مرا تسلی دادند که در انتهای اين خيابان يک سبد انگور
در انتظار من است
اين عشق محض را
در ميان ديوان حافظ
به امانت می گذارم که بماند
تا کی بماند
نمی دانم
تا چند ساعت
نمی دانم.