به‌تماشای بهار بيايم!

نگاه و انديشه اريش فريد‌
در نقدی بر كتاب «مرگ را با تو سخنی نيست»

علی عبداللهی
(إيران)

علی عبداللهیاريش فريد از آن دسته شاعرانی است كه خيلی زود خواننده را شيفته ‌خود می‌كند، به‌ويژه اگر او را به زبان اصلی بخوانيد. سال‌های اول دهه 70 خورشيدي، در دوران دانشجويی با فريد آشنا شدم. آن آشنايی به‌ترجمه چند شعر در مجله «شعر» انجاميد و سال‌ها بعد قطعاتی از او را در«قورباغه‌ها جدی جدی می‌ميرند» و «عاشقانه‌های آلمانی» (دو گزينه شعرآلمانی كه هر دو تاكنون دوبار چاپ شده‌اند) آوردم.
همان سال‌ها، چند شعر از فريد همراه مقاله‌ای مبسوط درباره ‌او به‌قلم خسرو ناقد در «كلك» دوره‌ دهباشی درآمد. آن برگردان و مقاله‌اش در آن زمان بسيار بجا بود. هم ترجمه‌ها خوب بود و هم هوشمندی دهباشی در يافتن چنين مطالبی را نشان می‌داد. اما تا سال‌ها بعد كسی از فريد چيزی ترجمه نكرد. اي‌كاش شاعران و خوانندگان ايرانی در دهه پنجاه كه تب شعر‌های سياسی خشمناك عصبی و خونآلود در ايران بالا‌ گرفته بود، با اين شاعر و امثال او آشنا می‌شدند. يا در دهه‌ هفتاد كه تب زبان‌بازی بي‌حد وحساب و ديرهنگام بهجان شاعران ما افتاده بود، بيشتر او، منش او با زبان و بازی‌‌زبانی و نگاهش را جدی می‌گرفتند. اما هنوز هم دير نشده و می‌توان از او خيلی چيزها آموخت.

ما تاكنون در ايران با دو كتاب مجزا از كارهايش و چند ترجمه پراكنده به‌قلم نگارنده، او را خوب می‌شناختيم. با كتاب «مرگ را با تو سخنی نيست» ترجمه خسرو ناقد كه به‌تازگی در نشر چشمه درآمده و به‌راستی كار قابل تحسين و شايسته‌ای است، اكنون از فريد سه كتاب به فارسی در دسترس ماست. با احترام به مجموعه‌های پيشين او به فارسي، به ويژه "مانی"، بی‌‌تعارف گزينه خسرو ناقد خواندنی‌تر و زيباتر است. چون صرف‌نظر از برگرداندن از زبان اصلی، ترجمه بسيار به‌سبك و سياق فريد نزديك‌تر است. اين مساله را با توجه به‌مقابله ترجمه‌ها با شعرهای فريد دريافتم. ترجمه‌ پيشين از فريد در نشر مازيار بسيار مغشوش، پرخطا و كاملاً‌ به‌دور از سبك شاعراست. در كنار اشتباهات بسيار، يكی از اوج‌های اين كتاب در صفحه 91 در ترجمه شعر "سيزيف" ديده می‌شود كه در متن "سيزيفوس" !(تلفظ آلمانی نام) آمده و در زيرنويس آن نوشته شده است: نام كوهی است! ‌ دومين ترجمه از اشعار فريد توسط نشر قصيده سرا چاپ و منتشر شده است با نام «اريش فريد، شاعر عشق، نبرد و زندگي» كه زيبا، درست و سنجيده و تقريبا بي‌هيچ خطا و سخت راهگشاست، اما با لحنی مطنطن و باستاني‌نما ارائه شده و برخی شعرها به نظر می‌رسد بازسرايی شده‌اند. انگار فريد ناگهان شاملوواره‌ای شده. تلا‌ش و دغدغه مانی در كل كتاب و ناقد را در برخی قطعات كتاب «مرگ.. .» كاملا‌ درك می‌كنم. بازآفرينی بازي‌های زباني، عريانی شعر فريد و درآوردن آن به فارسي، با اين سابقه درخشان در زبانوري، هر كسی را وسوسه می‌كند تا به‌نفع خواننده، دستی به سر و روی زبان بكشد و كمی فتيله را بالا‌تر بياورد تا نگويند مثلا‌ فلا‌نی فارسي‌اش ضعيف است يا اينكه «بابا اينكه نشد شعر! اين قدر ساده و عريان!» اينها دغدغه‌هايی است كه هر مترجم شعری دارد. اكنون برای داوری خواننده، يك شعر كوتاه از هر سه ترجمه را در اينجا می‌آورم:

  1. حكومت آزاد / / گفتن اينكه: /"اينجا آزادی فرمان می‌راند" / چيزی شبيه ديوانگي‌ست، /دروغی بيش نيست. / آزادي؟ (ترجمه: محمد خليلی و ژيلا‌ مشعشعي، ص 96)
  2. آزادی فرمانروايی / / اين سخن كه: /"در اينجا آزادی حكمفرماست"/ اشتباه است و دروغ است / زان كه: / آزادی فرمان نمی‌راند (ترجمه: مهدی سردانی و ميرزا آقا عسكری (ماني)، ص 154)
  3. حكمروايی آزادی / / اينكه می‌گويند:/ "اينجا / آزادی حكمرواست"/ هميشه / خطايی / و يا نيز دروغی / در كار است / آزادی / حكم نمی‌راند. (ترجمه: خسروناقد، ص 97)
  4. آزادي‌حكمراني‌/ / اينكه‌می‌گويند /"اينجا آزادی ‌حكم ‌می‌رانَد" / خود همواره‌/ خطايي‌ست / يا دروغي‌:/ آزادی حكم ‌نمی‌رانَد. (ترجمه نگارنده.)

    متن اصلی:
  5. Herrschaftsfreiheit/ /
    Zu sagen/ „Hier/ herrscht Freiheit“/ ist immer/ ein Irrtum/ oder auch/ eine Lüge:/ Freiheit/ herrscht nicht

می بينيد كه در ترجمه اول نه سطربندی حفظ شده، نه لحن و نه بازی زباني. در ترجمه دوم درعين زيبا بودن فارسي‌اش، حضور كلمه‌ "زان" و دو"است" به شعر كهنگی و نوعی وزن داده، كه در متن اصلی نه از كهنگی زبان خبری هست نه از وزن صريح. اصولا‌ كلماتی مثل "زان" به جای "از آن" و "گر" به جای "اگر" در شعر كهن به ضرورت وزن اين طور شكسته می‌شد، حال آنكه در شعر سپيد، چه نيازی به چنين تعبيراتی است! نكته‌ای ديگر اينكه شعر فريد، به‌خاطر همين بازي‌های دلنشين و طنز، شعری نيست كه بشود آن را از زبان ديگری مثلا‌ انگليسی ترجمه‌اش كرد؛ مثل تقريبا همه مجموعه‌های ديگر نشرچشمه كه در آنها سبك شاعران غايب است. همين خود، يكی ديگر از برتري‌های اين كتاب است. البته فريد از اين نظر خوش‌اقبال بوده كه آثارش از زبان اصلی به فارسی درآمده، آن هم به قلم مترجمان خوبی مثل مانی كه شاعر تواناييست و خسرو ناقد، كه به گواه كارهای ديگرش در زمينه فرهنگ‌نگاری، شرق پژوهی وگفت‌وگو، آلمانی را خوب می‌داند. وحالا‌ ببينيم فريد كيست؟ و چه حرفی برای ما دارد؟

اريش ‌فريد Erich Fried شاعري‌آلماني‌زبان ‌و يهودي‌تبار است كه به‌سال ‌1912 در اتريش ‌در شهر وين‌ چشم به‌جهان ‌می‌گشايد و در 22 نوامبر 1988 بر اثر سرطان ‌كه ‌مدت‌ها درگيرش‌ بود، در لندن‌ در می‌گذرد.‌او جز در دوران ‌كودكی و نوجواني‌، باقی ‌عمر را در لندن‌، در غربت ‌سپری ‌می‌كند. فريد شاعری اجتماعی - سياسی است. آغازگر اين نحله در شعر آلماني‌زبان‌، مشخصا هاينريش‌‌هاينه ‌است. هاينه ‌و شاعران اجتماعی سرای اوليه ‌بيشتر كلي‌گو هستند و از مفاهيم ‌كلا‌نی چون‌ آزادي‌، عدالت‌ و مردم‌ به‌گونه‌ای آرمانی ‌و هيجان‌زده‌ سخن می‌گويند. پس‌ از هاينه، شاعران ‌ديگر‌آلمانی هر كدام وجهی ‌از شعر سياسي‌- اجتماعی ‌را نشان می‌دهند. اما با ظهور برتولت ‌برشت‌، شعر اجتماعی جان‌ تازه‌ای می‌گيرد. جز برشت‌، انتسنزبرگر، پل‌سلا‌ن‌، روزه‌آوسلندر، اينكه‌ بورگ‌باخمان‌، گونتركونرت ‌و اريش‌فريد، هر كدام ‌شعر سياسی ‌اجتماعی ‌آلماني‌زبان‌ را به‌سمت ‌و سويی ‌خاص سوق ‌می‌دهند، اما موضع ‌فريد مشخصا كمتر از برشت ‌جدی ‌و جزم‌گراست‌. او در عين ‌اينكه به معناي‌سارتری و غير سارتری كلمه‌، شاعر متعهدی است، به‌هرگونه‌تعهد به‌ايد‌ئولوژی ‌يا باوری بدگمان است‌. فريد در كتاب ‌"دشمنان‌فرعي" ( 1970 ) نبرد بي‌امان و كور گروه‌های ‌مختلف ‌چپ‌يا راست ‌را به‌باد انتقاد می‌گيرد، آن را نقيضه‌ می‌كند و از نظر وی ‌هرگونه‌ حركت ‌جزمی و تندروانه‌، منشی وحشيانه‌ دارد. وی با مجموعه "و ويتنام‌ و" (1966) راهی ‌نو در شعر سياسی ‌آلماني‌زبان ‌می‌گشايد، شاعری ‌سياسی ‌و دگرانديش‌ می‌شود و برعكس آنچه ‌انتظار می‌رود، در شعرهايش ‌بوی ‌تهديد به‌مشام‌ نمی‌خورد. بازي‌های ‌زبانی فريد علا‌وه‌ بر تأثير آشكار او از نظريات زبانی فيلسوف هموطنش ويتگنشتاين ‌و شاعران ‌نحله‌ شعر انضمامی ‌و عينی Konkrete Poesie به‌ويژه ‌شاعران "گروه‌ وين"، از اين‌هوشياری ‌و بصيرت ‌شاعرانه ‌نيز برمی‌آيد كه تعهد، صرفا در محتوای محض ‌متبلور نمی‌شود، بلكه ‌شاعر امروز در قبال‌ ساختار و شكل ‌بيان ‌نيز مسووليت سنگينی ‌دارد.

اومعتقد است‌ كه ‌شاعر صرفا متعهد به محتوا، نمی‌تواند آن گونه ‌كه ‌بايسته ‌شاعر امروز است‌، دست ‌به‌كار سياسی ‌بزند و حرف‌های شرا بر كرسی ‌بنشاند. افزون ‌بر اين‌چنين ‌تعهدی ‌نمی‌تواند كار سياسی ‌هنرمند را تمام ‌و كمال ‌نشان ‌بدهد. كتاب‌ "و ويتنام ‌و" او را مارتين ‌والزر"سطرهای ‌دهه ما" می‌داند. دليل آن هم روشن است: فريد در اين ‌اثر و در همه‌آثارش، برای خط‌‌كشي‌های رايج ‌ميان‌ خوبان ‌و بدان‌، دوستان‌ و دشمنان‌، اولياء و اشقيا و... پشيزی ارزش قائل نيست.

دگرگونی شعر سياسی از سوی فريد، از رهگذر ربط ‌مستقيم‌ شعرهايش ‌با واقعيت‌ حاصل ‌شد‌. وی بر اين ‌سنت ‌خط ‌بطلا‌ن ‌می‌كشد كه ‌در آن شعر آلمانی تنها همچون ‌بازنمايی خنثی ‌و نمايش بي‌طرفانه چشم‌اندازهای روحی ‌و درونی ‌بود. او منِ شاعرانه ‌را با رويكردی نو و روشنگرانه ‌در شعرهايش ‌به‌نمايش‌ می‌گذارد. شعر او حكيمانه ‌و استنادی ا‌ست ‌و راه‌ها و فرم‌های ‌نويی ارائه‌ می‌دهد. هزل‌، طنز، بازي‌های ‌كلا‌می ‌و مونتاژ، نقل ‌قول‌ها و گزين‌گويه‌های ‌افشاگرانه ‌از ابزارهايی هستند كه ‌جابه‌جا در شعرهايش ‌ديده‌ می‌شوند. او به‌شعر آلماني‌زبان‌، زيبايي‌، اختصار، شفافيت ‌و منزلت ‌سياسی ‌و ترديدی ‌بجا، منتقدانه‌ و خاص باز می‌گرداند؛ آنچه‌ كه‌ پيش‌از آن كمتر در آن به‌چشم‌ می‌خورد.

منتقدان ‌بسياری ‌در مورد آثار فريد اظهار نظر كرده ‌و گفته‌اند كه‌شعرهای اين ‌شاعر حتی ‌آنجا كه ‌از تنهايی ‌می‌گويد، عميقا جمع‌گرا و در جستجوی جمع ‌است ‌و شعرهای ‌برآمده ‌از دل انسانی است‌، به‌راستی ‌دموكرات‌ (هانس‌ماير)، او انساني‌هوشمند و جسور (كريستاوولف‌) و يكي‌از منتقدان ‌خستگی ناپذير زمانه‌اش ‌است‌ كه ‌زندگی ‌را با عشق‌ و مهربانی ‌پيوند می‌زند (بريگيته) و نيز شاعری است ‌سراينده‌قوي‌ترين ‌و در عين ‌حال ‌ضعيف‌ترين شعرهای زمانه خود ((هاينوكتسينگ‌) اما خود او در كتاب "خلا‌صي‌از لَعن" ‌ ( 1968 )، شعرهايش‌را "پادشعر" (ضد شعر) می‌نامد و از آن به‌نظريه ‌و برنامه ‌خود ياد می‌كند. فريد در شعر‌هايش می‌كوشد زيستن ‌و زندگی را يكی ‌كند، نه ‌در نفرت‌ورزی ‌از مرگ، ‌بلكه ‌دردل آن زندگی ‌كه ‌آبشخورش زيستن ناب بي‌هيچ ‌عقده‌ و تقابل ‌با مرگ ‌است‌. وی می‌خواهد فريب ‌راه‌حل‌هايی ‌را از ذهن‌ و نگاه‌ بزدايد كه ‌هيچگاه‌ به‌راستی ‌راه ‌حل ‌نيستند و درست‌همان جا كه ‌درحكم نمودی ‌از گشايش ‌و رهايش‌ امكان ‌بروز می‌يابند، سرابی خوش‌نما پيش‌ چشم ‌می‌آورند. اما واقعيت ‌چيز ديگری است‌، پس ‌چه‌ بهتر كه‌ در لا‌به‌لا‌ی ‌تناقضات‌، فريب‌ها برملا‌ شوند و واقعيات‌عريان ‌و بي‌رحم ‌در منظر خواننده ‌قرار گيرند. در اينجاست ‌كه‌ فريد با رمانتيك‌ها و آرمانشهرگرايان‌ هماوا نيست‌. نقيضه‌ها، كنايات ‌و ريشخندهای ‌فريد بيش ‌از آنكه ‌در شعر "پاسخ" (ص 52) فراخوان تن ‌در دادن ‌به‌سخت‌شدگی و سنگواره‌گی باشد، يا دنباله‌روی ‌از آن و نوميد سرنهادن ‌بر آستانش‌، هشداری است ‌برای سخت ‌نشدن:‌ "به‌سنگ‌ها / كسي‌گفت‌: / انسان‌باشيد!/ سنگ‌ها گفتند: / ما هنوز / به قدر كافي/ سخت‌نيستيم‌".

منتقدان‌و تاريخ ‌ادبيات‌نويسان‌هر جا كه ‌باشند، می‌خواهند با نهادن‌ نامی ‌يا نام‌هايی ‌كلي‌، خيال‌ خود و مخاطبان ‌را راحت ‌كنند و بگويند فلا‌ن‌شاعر رئاليست ‌است‌، اجتماعي‌، محافظه‌كار، آوانگارد يا اين اواخر پست مدرن. اما واقعيت ‌اين ‌است‌ كه‌ هر گونه ‌تلا‌ش ‌برای ‌محصور كردن ‌شاعری ‌چون ‌فريد در ايسم‌ها و صفت‌های ‌كهنه ‌و نو چندگانه ‌دهه‌های پايانی ‌قرن‌بيستم‌، پيشاپيش ‌محكوم ‌به شكست ‌است‌. بله، فريد شاعری ‌ضدفاشيسم ‌است‌، اما نمی‌توان ‌با اين ‌دستاويز او را شاعری ‌طرفدار پر و پا قرص جنبش‌های چپ دانست‌. چون‌ درآثارش ‌با هوشمندي‌، هم كاستي‌های ‌بسيار ضد فاشيست‌های پرشور و عدالت جويان خونريز را برملا‌ می‌كند، هم ‌بيماری ‌جزميت‌گرايی ‌چپ‌ها را. مخالفتش‌ با چپ‌ها نيز نبايد ما را خوش‌خيالا‌نه‌ به‌اين گمان ‌رهنمون‌ شود كه ‌خب‌! حالا‌ كه ‌بر چپ‌ها خرده می‌گيرد، پس‌طرفدار ليبراليسم‌ سرمايه‌داری ‌يا بازار است‌. به‌هيچ‌وجه‌! پس ‌چون شاعری ‌يهودی ا‌ست‌، زخم نازي‌ها را بر پيكر خود و هموطنانش حس ‌كرده‌، پدرش‌ را از دست‌ داده‌؛ قاعدتا بايد طرفدار صهيونيست‌ها باشد، اما هرگز چنين ‌نيست. نمونه ‌صريحش ‌مجموعه ‌شعر "بشنو اسرائيل" اوست ‌و شعری ‌با همين ‌نام ‌كه ‌در آن خطاب ‌به صهيونيست‌ها می‌سرايد: "وقتی ‌تعقيبمان ‌می‌كردند / من‌يكي‌از شما بودم‌/ اكنون ‌كه‌ خود، تعقيب گريد / چگونه‌ می‌توانم يكی ‌از شما باشم. اريش‌ فريد شاعری ‌عدالت‌خواه‌ و آرمان‌گراست‌. پس قاعدتا بايد چهره‌ای ‌متعصب ‌و عبوس ‌داشته ‌باشد. اما اين ‌حكم ‌هم ‌در مورد او درست ‌نيست‌، آن هم ‌فقط ‌به‌استناد شعر كوتاه‌ "ترس و شك" (ص 69) شك نكن‌/ به‌ آنكه‌/ به تو می‌گويد / می‌ترسد / اما بترس‌/ از آنكه‌ به‌تو می‌گويد / شك نمی‌كند". در نظر فريد آنكه ‌به‌صراحت ‌می‌گويد ابدا اهل ‌ترديد نيست‌، از او بايد هراسيد، چون ‌خود و سرشت‌ انسان را نمی‌شناسد.
زمانی ‌يكباره ‌چهره جدی ‌فريد در ميان ‌منتقدان‌، يكسر رنگ‌ می‌بازد كه ‌شعرهاي‌عاشقانه‌ او به‌ چاپ ‌می‌رسد‌. اين شعرها عميقا انساني‌، غير پدرسالا‌رانه ‌و تساوي‌جويانه است‌. زن‌ در شعرهای ‌عاشقانه‌اش ‌گاه ‌مهربان‌، اما همواره‌ كنش‌گر، گاه ‌عصبي‌، گاه ‌زيباترين ‌موجود زمينی ‌و گاه تحمل‌ناپذير است‌. يعنی ‌همانی است ‌كه ‌هست‌، نه‌اسطوره ‌است ‌همانند آنچه ‌در شعرهای ‌آراگون‌، نرودا، گوته ‌و شاملوی عزيز است‌، نه ‌بي‌نام ‌و اثيري‌، همانند اغلب‌ معشوقه‌های ‌كلا‌سيك ‌و حتی ‌بسياری ‌از معشوقه‌های مدرن شعر فارسی ‌و ادبيات ‌ساير سرزمين‌ها. فريد نه ‌از غيرهمجنسش‌عفريته‌ می‌سازد، نه ‌اسطوره مهرورزي‌. او از اين ‌جهت ‌بسيار وامدار نيچه ‌در برداشت‌ از مفاهيم ‌گوناگون ‌است‌. به خاطر اين گوناگونی نگاه است ‌كه ‌منتقدی ‌او را ناقد خستگي‌ناپذير زمانه ‌و مردمانش ‌دانسته‌‌. فريد نمی‌خواهد با دستاويز قرار دادن مبارزه‌ با فاشيسم‌، خود زمينه‌ساز نشو و نمای ‌ايد‌ئولوژی ‌ديگری ‌در نقاب‌ مبارزه‌ برای ‌آزادی ‌شود. ايد‌ئولوژي‌هايی كه‌ به‌محض ‌قوت ‌‌گرفتن ‌بر حريف‌، انبوه ‌انبوه ‌چماق جزم‌گرايی ‌می‌سازند تا با آنها همه ‌را به‌يك ‌چوب ‌برانند و اين ‌آيا مگر خود رويه ديگری ‌از فاشيسم ‌نيست‌؟ شعر فريد از نظر ساختار ظاهری ‌و قواعد نوشتاري‌، بدون ‌نقطه‌، ويرگول ‌و حتي‌الا‌مكان علا‌مت‌های ‌ديگر است‌. آنچه ‌بيش‌ از همه ‌از علا‌مت‌های نوشتاری ‌در شعر او به‌چشم ‌می‌خورد، علا‌مت ‌سوال ‌و تا حدی ‌دو نقطه است‌. اين تمهيدات كاملا‌ عمدی است. اريش‌فريد هم‌همانند اكثر شاعران ‌و فيلسوفان‌، پرسشگر، هشداردهنده‌ و پرواگر بزرگی ا‌ست‌. زيرا پرسش‌انگيزی ‌نشان ‌از روحی ‌جست‌وجوگر می‌دهد و به‌گفته هايدگر:

پرسش‌، پارسايی ‌روح ‌است.

از آنجا كه ‌شعرهای ‌اريش ‌فريد، سرشار از بازي‌های ‌زباني‌، مونتاژ، كنايه‌ و پس زمينه‌ تاريخی ا‌ست ‌و نيز رفتار شاعر با كلا‌م‌ رفتاری ‌يگانه ‌است‌، كمتر می‌توان ‌ترجمه‌ای ‌كاملا‌ نعل به نعل از كار او- از كار هيچ شاعری نمی‌شود – ارائه ‌كرد. مترجم "مرگ را با تو سخنی نيست" اما تا حد زيادی از پس اين كار برآمده است. و ديگر اينكه شعرهای ‌فريد را در موارد زيادی نمی‌توان ‌آركائيك‌، مطنطن ‌يا شاملويی ترجمه ‌كرد.

به گمانم هرتلا‌شی ‌برای فاخر كردن ‌زبان ‌در كارهای فريد، نقض ‌غرض ‌از كار در می‌آيد ‌و ما را از تلقی ‌او از زبان ‌و كاركردش ‌دور می‌كند ولو اينكه ‌به‌مذاق خوانندگان ‌ايرانی خوشتر آيد. زبان ‌فريد و برشت‌ به‌هيچ وجه‌ پدرسالا‌رانه ‌و تحكمی ‌نيست‌. انعطاف ‌بي‌اندازه ‌و سبكباری ‌و طنزآوری ‌از شاخصه‌های آن است ‌كه هميشه در زبان ‌فاخر بازآفرينی ‌نمی‌شود و با هدف فريد كه گريز از تحكم و قيم مآبی و رياكاری و پوك ‌شدن زبان در كاربست نازل سياسی آن است، كاملا‌ در تناقض قرار می‌گيرد. جز آن‌، فريد از طنز و كنايه ‌و لحن ‌زبان كوچه ‌و بازار بسيار بهره‌ می‌بَرَد، از اين‌رو می‌توان ‌حتی ‌برخی ‌از آثارش ‌را به‌زبان ‌عاميانه ‌و شكسته‌ هم ‌برگرداند.

اريش ‌فريد، شاعری ا‌ست ‌كمتر تصويرگرا كه ‌به‌تكرار می‌خواهد همواره چيزی ‌را گوشزد كند. در اين ‌تمهيد هم عمد دارد و از نظر آبشخور فكری ‌بسيار از كلا‌م‌ يهودی‌، عرفان‌ اين ‌آيين ‌و به‌ويژه ‌كتاب ‌مقدس ‌و عهد عتيق‌- خصوصا – كتاب ‌جامعه‌، متأثر است‌.

و آخر اين‌ که ‌شعر فريد را بايد بسيار دقيق، با رعايت همه نشانه‌های نوشتاري، تكرارها، تاكيدها، طنزوارگي‌ها، و رندي‌ها و بازيگوشی‌اش برگرداند، نه اينكه از او شاعری نيمچه ايرانی ساخت. در اين كار نه صد درصد، اما تا ميزان زيادی خسرو ناقد موفق بوده است. و برای همين به او تبريك می‌گويم.

منبع:
روزنامه اعتماد ملی. 26