صلاح حسن
شاعر عراقي

ترجمه: محمد الأمين

صلاح حسنساعت مرد مرده را بر دست دزد مي بينم
كه به هفت صبح اشاره مي كند.
گلویم آذرخشي است كه حضور هيج كس را جشن گر فته است
دستم اما به سايه خويش نمي رسد
براستي كه ابجديت نيمه بنهان تاريكي است
ونابينايي ظلمتي است زنده.
نابينا نيستم
اما قاتل خويش را نمي بينم
بر نقطه اي مي ايستم تا آغاز وبايان را نظاره كنم
اين حكمت گرانبهايي است كه تولد ومرگ لحظه ها را جشن مي گيرم
كه باد وخطايش را مي نگارم
كه خودم را شبيه رؤياهايم مي پندارم
كه از خودم هستي اي مي آفرينم
وديگري را پرتوي سر آغازها مي دانم
وخلاصه كننده فاصله ها
براستي كه از او دور گشته ام
گويي كه او لازوردي است تنها
آه جكونه خونم را از اين خائناني كه در جنگ جان سپردند
پنهان كنم؟
با كدامين زبان با اين دزدي كه ساعت دستي ام را ربود
سخن بگويم.
 
 خورشيد به موسيقي جشنواره هايمان گوش مي سپارد
وپاييز كودكانش را با زهر پاييز آلوده مي كند
در اعماق دريا خورشيد ديكري زنداني است
وبادهاي بي روا  قامت هايمان را مي سنجند
همان بادهايي كه پيوسته نماي خورشيد را به فراموشي مي سبارند
تمام دلخوشي من از آن است
كه سايه ام را در گورستان يافتم
وساعت دستي ام را در دست رهگذري نا آشنا.
باد را از درس هندسه راندم
وآسمان تاريك وتنها ايستاده بر بالكن غيب
  بن بستي براي خيابانها مي نگارد
تمام انجه كه از راه خواهد رسيد
ساعت دستي من بر دست همسر رهگذر
خورشيدي كه يقين را به سمت هيجستان سوق مي دهد
لشگرهايي كه از فرات عبور مي كنند
اسيراني كه خورشيد تلخ را زمزمه مي كنند
دزدي در انديشه ساعتهايي ديگر
وزني در رؤياي مرد
ساعتي نيست مرا
بشيماني من از اين اشيا مبهم كه به سوي گورستان مي روند.

صلاح حسن در سال ۱۹۶۰ در شهر حله ديده به جهان گشود
شعرهايي از او به زبانهاي هلندي انگلیسی وفرانسوي ترجمه شده است همجنين نمايشنامه هاي او در
هلند لبنان بحرين واردن اجرا شده است .
از صلاح حسن تا كنون اين مجموعه ها ي شعري منتشر شده است:
حذف شده از عبارت
باقطب نمايي از كار افتاده
خوابيدن در زباني بيگانه
..................