بشقابت هراسان و لرزان است
فنجانت اشك می ريزد
او را در آغوش لبانم می گیرم
تا آرامش کنم
ولى او ... غافلگیرم کرد
و خود را کشت :
تكه هايى سفال بر كاشى .
كاشى ها را گرد گرفته است
چلچراغ ابرآلود است
صندلی تو كه آن جاست
زانوانش را جمع كرده
و بالش هايش را صاف كرده است
مسواكت
موهايش را از دست داده است
و حوله ی سفيدت
دو روز است كه از نوشيدن آب سرباززده است
تا با فريب وانمود كند
كه دارد گریه می کند .
كتاب ها توی كتاب خانه سرجای خود نشسته اند
و چون هميشه با هم ستيزه نمی کنند ؛
عكس ها بر ديوار
پرده از من برمی دارند
آباژور نارنجی دفترم
سرد
سر تافته است از آن كه نوری برای نوشتن برمن بتابد
قلم ها توطئه كردند
و كشوها را برخود بستند
بالكن دست ها را درهم گره کرده است
و جايی دور
سمت باغچه
سر به زير انداخته است
و باغچه
تنبلی درپیش گرفته است
چون گنجشک ها رفته اند .
و آن جا
در عمق سبد لباس هاى كثيف
پیژامه ی آبیت خفته است
و چون جنینی که سر از بیرون آمدن تافته
درخود فرورفته است
...
خانه ای اندوهگين
و اشيايى
كه عليه من توطئه می كنند
چون تو بازنمی گردی
خانه ى من
ستون پنجم توست !
http://farazdaqasadi.blogfa.com/