حسين مهدوي م. مؤيد
(ايران)

نرگسِ هنوز

حسين مهدوي م. مؤيددر هنوز ماند و/ کس خبرنکرد

***

گاه/ نسترن/ در انتظار/ پر کشید

گاه/ کوچه خیال/ دردمی گریزپای
یاس فام شد
گاه/ خشکنای یک چکاوک غریب سایه را فشرد
گاه سنگ خاره هم/ نهان گریست/

گر چه گونه تر نکرد
هر چه بود

هیچ بوده ای

به کام سر نکرد و
روزگار
خیرگی ز سر به در نکرد

***

معنی نگاه بود و پیش چشم ما
کاج را/ به مه سپرد و/ سیمبر نکرد و
پشت چشم
مخمل نوازشش
شب مرا/ سحر نکرد

***

هم/ سفر نکرد
نرفت/ هم
هم/ نبود
هم/ نماند
و هم/ نیامد و مرا در این گدار یک هزار سال و
بیشتر/ نشاند
هم/ گذر نکرد

***

با تمام این که/ دانش فرا
به سان مهربانی غریزه

در تمام تارتار روشنی/ پدید بود

با تمام این که/ نخل و

سایه های نخل/

بخش های ایستاده همیشه ای شهید بود
وجد سبز این زبرجد رواق گفت وگوی سرخ
در محاق او/ اثر نکرد

***

راهوار را/ نخواند
یا/ نظرنکرد

***

آی/ ای عزیز من/ نگاه می کنی
چگونه انتظار
زخم پشت پلک خواب گشت؟
آی/ ای عزیز من
از گذار تو نبود/ این که خاک
توتیای چشم آفتاب گشت؟

***

تو ـ کجاست؟
بی تو/ پاک/ راه/ کیش/ واژه های ناب
گفت های بی نشانه ای است
روز را نگاه می کنی؟
ادامه شبانه ای است
خانه هم/ سیاه پوش خانه ای است

***

تو ـ کجاست؟
هیچ کس/ دوای زخم کهنه را
مگر/ به نیشتر نکرد

***

جای پای تلخ/ روی گونه ماند
مادرم

چقدر اشک ریخت
گستر ستم/ فراخ بود
انتهای شاخه تکیده/ سیب
واژگونه ماند
پاسخ کشش/ نداشت
مویه/ واکنش نداشت
سرخ هم/ تپش نداشت
راه/ سنگلاخ بود

***

گاهِ پرتویی نسیم
رازِ مویه پگاه روز هفتم مرا
به ذی طوا «رساند»

تو ـ کجاست؟
دل/ گدازه بود و/ دل گداز
آذر گدازه بیشترنکرد

***

این همه/ شب و شبانه و شبانگی
قضا نخواست

این همه
شب و
شبانه و شبانگی قدر نکرد

***

لخت خون و/ بخت سرنگون
سزاست
هرکه را که از کنام شرزه ها
حذر نکرد و
... نرگس هنوز

***

چونان کسی که نیست

برای امیلی دیکنسون

چونان کسی که نیست
برایت گفته بودم – یک‌بار
بلدرچینی را از باران گرفتم
میهمانش کردم به خشکی و مرکوکرم
و به آفتاب دادم

*

چونان کسی که نیست
برایم گفته بودی- اگر بتوانم ....
سینه‌سرخی رنجور را کمک کنم
بیهوده نزیسته‌ام

*

اینک تو با باوری یگانه آرمیده‌ای
در گستره‌ی خداوند
اینک من با باوری یگانه می‌دانم
کوثر بلندترین است
فرازتر از همه روزگاران و
هم‌جان جان باران
پس آن را چونان کسی که نیست
و به سازی که تنها خداوند بشنود
برای تو می‌خوانم
از همان آوند که گل‌های زعفران را ساخت
تا یاران والایت را بیابی
و آرمیدگی تو سرشار گل‌های زعفران باشد

*

ای درختان بی‌پاییز
ای تمشک‌های درخشان دوست‌داشتنی
ای درختان بی‌پاییز
ای باروران زمستان ندیده
ای همیشگی‌های مخمل سبز
- به بازگشت امیدی نبود –
و بود همیشگی بود
مهرآرا

*

بی سینه سرخ
شعر/خواهری نداشت
و بی بلدرچین/ برادری

***

از دیشب چه مانده است؟

از دیشب چه مانده است؟
یاد تاریکی و رخنه مهربان ستاره‌ها
از عبور آتش؟
خاکستر و دریغ
از لبخند تو؟
دیدنیها
کلمات سنگ و سوز
پذیرگان باران و باران و باران

31/3/87

Read More: