ترجمه : محمد الأمين
آيا أن ،دل يا مشتي از دود قريه هاست؟
همنشينم به من گفت:
باهم بزرگ شده ايم
باهم خنديده ايم
وبا هم گِل ولاي قدمهامان را نوشيديم
آيا فردا ،تو نيز مثل من خواهي بود، مرده اي در شهر ؟!
گفتم این رويكرد من است،از رودخانه تا سوختهايش در
جنـوب
جنـوب
جنـوب
وتمامي جهاتي كه مرا محاصره كرده است
يكي شده اند.
به من گفت :
تو زمين و ديگران را نمي شناسي؟
گفتم :مادرم مرا از مرگ باز می دارد، مگر بر سینه اش
گفت: شماره قبرم را بگیر ...
وبنهان شد
وهنگام که به هم رسیده ایم
بر روی سینه خاک گریستیم.