ترجمه: محمد الامين
ساكت مي مانم تا در پناهت گيرم
تا از نگاهت سربازان زندگي ام سرا زير شوند .
مي گريزم
تا در هر گريزي افقي برايت بگشايم
و در هر جايگاهي آهنگي برايت ساز كنم
تا تو را به همه كاستيها اضافه كنم
و مرگ را سرشار از زندگي تو .
آيا چشمهايم و روشنايي كافي نيستند
آيا مرا پيش تو صدايي نيست
آيا اندوه ناشاخته مي ماند
آيا هلاكت شفيع من نمي شود
بس
ساكت مي مانم
تا تو را از بلا نگه دارم
دست زنده ام را به تو مي بخشم
و با دست ديگرم
تو را از مرگ مصون مي دارم
نقش ها را تقسيم مي كنم
و در را برايت مي گشايم
تنها تويي تماشاگر من .
من چونان نوازنده اي هستم
كه از آهنگ تلف شده نيرو مي گيرد
تا به نبرد پاييز برخيزد
إقرأ أيضاً: