شاعر بزرگ عرب در ايران
گروه ادب و هنر، سام فرزانه: لازم به معرفى نبود. از همان شال گردن مشكى، موهاى پريشان و سيگار برگى كه در دست داشت، معلوم بود كه شاعر است: آدونيس «على احمد سعيد» مشهور به آدونيس شاعر برجسته جهان عرب روز جمعه به ايران آمده بود و روز گذشته مهمان ما در شرق بود. او را نمى توان شاعرى سورى دانست. هرچند كه در روستايى در اين كشور به دنيا آمده است. شاعرى لبنانى نيز نيست. گرچه تابعيت آن كشور را دارد. به عربى مى سرايد پس شاعر فرانسوى هم نيست، هرچند مقيم آن كشور است. يونانى هم نيست هرچند در اساطير يونان جوانى به اين نام خواهان آفروديت (الهه عشق يونانيان) بوده است. او شاعرى متعلق به همه جهان عرب و همه مردمى است كه شعر را دوست دارند، مى خوانند و مى پرستند. براى همين عجيب نيست وقتى «احمد غلامى» از او مى پرسد كه چه وقت هايى احساس تنهايى مى كند، در جواب مى گويد: «من وقتى احساس تنهايى مى كنم كه اين احساس را دارم كه در تمام جهان پخش شده ام. براى همين هم هميشه احساس تنهايى مى كنم. » پاسخ هايى شاعرانه مى دهد. همان طور كه بايد و انتظار مى رود. پاسخش به اين سئوال كه از او پرسيديم «ازچه چيزهايى بيشتر مى ترسد» را بخوانيد: «زندگى هيچ ترسى را در من برنمى انگيزاند. احساس مى كنم كه به قله علم و عشقم به زندگى رسيده ام. يكى از دلايلى كه خيلى سفر مى كنم هم همين است كه مى خواهم هرچه بيشتر از زندگى را كسب كنم. از مرگ نمى ترسم. از تنها چيزى كه مى ترسم اين است كه مرگ زودتر از موقع سراغم بيايد. » عشق او به زندگى را مى توان از ظاهرش نيز فهميد. حتى پيش از آنكه اين جمله ها را به زبان آورد و از برنامه سفرش به اصفهان و شيراز چيزى به زبان آورد. هدف سفر است و زندگى كردن. شايد براى اينكه كودكى و نوجوانى دلچسبى نداشته است: «كودكى به آن صورت كه در زندگى روزمره جريان دارد، يا در كتاب ها نداشته ام و چنين چيزى را نمى شناسم. در روستايى كه به دنيا آمده ام خيلى فقير بود و تا آن جايى كه يادم مى آيد، خيلى زود با پدرم شروع به كار در مزرعه كردم. الان است كه سعى مى كنم خاطراتى را از دوران كودكى ام پيدا كنم. تلاش براى به ياد آوردن اين خاطرات، يكى از چيز هايى است كه شهوت به زندگى و جهان را در من زنده مى كند. »
• متولد شب توفانى؛ دنباله شعر عرب
در شبى توفانى در ژانويه سال ۱۹۳۰ ميلادى در روستاى «قصابين» به دنيا آمد. روستايشان آنقدر محروم بود كه تا سيزده سالگى اتومبيل و راديو نديده بود. پدرش احمد گرچه روستايى فقير و ساده اى بود اما كتابخوان بود و شناخت خوبى از زبان و شعر عربى و دين اسلام داشت. از پدر زبان آموخت و در دوازده سالگى اشعار كلاسيك عرب را به خوبى مى خواند. امروز هم كه شعر عرب وامدار حضور آدونيس است، با سربلندى در جواب اين سئوال مهدى يزدانى خرم خبرنگار ادبى شرق كه مى پرسد آيا خود را وارث شعر جاهلى عرب مى داند، مى گويد: «خودم را دنباله شعر جاهليت مى دانم نه وارث آنها، من وارث قرائت خاصى از شعر جاهليت عرب هستم. » در چهارده سالگى بود كه آموخته هاى پدر «على احمد سعيد» را به سوى آدونيس شدنش رهنمون كرد. در آن سال يك مامور دولتى كه به روستاى آنها آمده بود، از شعرخوانى اين نوجوان خوشش مى آيد و از او مى خواهد كه چند روز بعد براى خواندن شعرى در محضر رئيس جمهور وقت سوريه به شهرى در آن نزديكى برود. على احمد سعيد، پاى پياده به آن شهر مى رود و شعر زيبايى مى خواند. همان واقعه سبب مى شود كه در سال ۱۹۴۴ با خرج دولت وارد مدرسه اى فرانسوى شود و دو سالى در آن مدرسه درس بخواند. تا اينكه سوريه استقلال خود را به دست مى آورد و او به مدرسه ديگرى مى رود. پس از آن است كه ديپلم مى گيرد و سپس در دانشگاه هايى در دمشق و بيروت موفق به ادامه تحصيل تا مقطع دكتراى فلسفه مى شود. بعد از دوره اى كارهاى سياسى در سال ۱۹۵۶ ميلادى با همسرش به لبنان مى رود و از سال ۱۹۸۶ تا به حال در پاريس و ژنو زندگى كرده است. او علاوه بر تدريس در دانشگاه سوربن فرانسه و دانشگاهى در ژنو، در يونسكو نيز به عنوان فرستاده اى از كشورهاى عربى مشغول به كار است .
• من خائن نيستم، شاعرم
از دنياى عرب چيزى در ظواهر آدونيس نمى بينيد. سيگار برگش در دست است و هرازگاهى آن را مى گيراند. غذايش را هم با چنگال و كارد مى خورد. (هر چند غذا چلوكباب است) اما اصرار دارد كه بگويد شاعرى عرب است. حالا هم به دعوت بخش فرهنگى سفارت فرانسه و خانه نقد ايران به كشورمان آمده است و مصاحبه به زبان فرانسه انجام مى شود. يكى از كاركنان بخش فرهنگى سفارت فرانسه مى گويد: «فرانسه مفتخر است كه بسيارى از صاحبنظران ادبى سراسر دنيا در اين كشور هستند. » و در ادامه مى گويد كه اين افراد نيز به عنوان مهمان هاى فرهنگى از سوى فرانسه به كشورهاى مختلف دنيا سفر خواهند كرد. از آدونيس ترك وطن كرده مى پرسيم كه آيا چنين رفتارى نزد روشنفكران عرب، نوعى خيانت به وطن شناخته نمى شود؟ او مى گويد: «به اعتقاد من كلمه اى مانند خيانت هيچ كاربردى نمى تواند در ادبيات و آفرينش داشته باشد. براى اينكه خيانت يك مفهوم قانونى است و آفرينش ادبى و هنرى بنا به تعريف رفتارى خلاف قانون است. به اعتقاد من بايد از كاربرد اين كلمه براى نوشتن خوددارى كرد. اين را هم اضافه كنم كه كسى كه مى خواهد بنويسد بايد خوب خيانت كند. براى اينكه اگر بخواهيد وفادارى خود را به حقيقت اثبات كنيد، چاره اى جز خيانت به واقعيت نداريد. »آيا نظر مخاطبان آدونيس در اين بين برايش اهميتى دارد؟ او مى گويد: «نظر هيچ كس براى من مهم نيست. » (در بخشى كه از نوبل مى گويد چنين ديدگاهى را _ كه كمى شاعرانه نيز هست _ بيشتر درك مى كنيد. )درباره مفهوم هجرت نيز مى گويد: «ما دو نوع هجرت داريم. يكى سياسى است و يكى اختيارى. در مورد من تبعيدم خودخواسته و اختيارى بود. هجرت ديگرى هم داريم كه به نظر من مهم تر است و آن هجرت درون زبان و فرهنگ خودمان است كه بين ما مسلمان ها و جهان عرب شيوع بيشترى دارد. تا وقتى كه نويسنده نتواند آنچه را كه مى خواهد به طور كامل و اساسى در زبان خود بيان كند، در تبعيد است. سياست تنها جلوه اى از آن است. » «ونوس فورى _ قطا» خانم شاعرى كه از مترجمان شعر آدونيس به زبان فرانسه است، مى گويد: «آدونيس در كلاس هاى درسش مى گويد شاعرى كه در ميراث فرهنگى خود غوطه ور مى شود، هرگز اين ميراث را انكار نمى كند ولى مى آيد و اين ميراث را با كار خودش نو مى كند و آن را شخصى مى كند. براى كسى كه كار خلاقه انجام مى دهد، سنت چيزى مثل تخته سنگ نيست كه يا بايد آن را گرفت، يا كه رهايش كرد. سنت براى ذهن آفريننده يك قرائت است. »خانم ونوس كه مقيم پاريس است و به زبان فرانسه شعر مى گويد، با مثالى نشان مى دهد كه هجرت از زادگاه تنها گريبان آدونيس را نگرفته است: «براى برگزارى همايشى درباره شعر عرب و فرانسه بايد عده اى را به پاريس دعوت مى كردم. آن زمان ديدم كه بيشتر شعراى عرب در آمستردام، پاريس، سوئد يا كشورهاى ديگر اروپايى هستند. » و ادامه مى دهد: «اگر من در لبنان (زادگاهش) مى ماندم بچه دار مى شدم، آنها را بزرگ مى كردم و چند شعرى هم مى گفتم. اما بعد از مهاجرت بود كه كشف كردم چه افق هاى جديدى به روى من گسترده است. » ليلا نصيرى ها خبرنگار ادبى شرق نيز از آدونيس مى پرسد كه آيا زندگى در غرب براى شاعر عرب الهام بخش كار خلاقه است؟ «زندگى در پاريس براى من مهاجرت نبود. پاريس را از رهگذر زندگى در بيروت مى شناختم و براى من فضاى متفاوتى نبود. شاعر مستقل از مكانى كه زندگى مى كند، وطن اصلى اش زبانش است. » آيا تنش ها و كشمكش هاى خاورميانه اجازه مى دهد كه شاعرى چنين چهره آرام و تمركزى براى سرايش داشته باشد؟ يا اينها اثرات زندگى پاريسى است؟ «واقعيت اين است كه هرجا باشيد تنش و فشار هست. تفاوت در درجه فشار است. » ونوس نيز از تجربه شخصى خود در اين زمينه مى گويد: اينكه زمانى در بيروت درباره پاريس مى نوشته و در پاريس از بيروت نوشته است: «من درباره جايى كه از آن دور هستم مى نويسم. »
• در كوير تنها نيستم
آيا آدونيس در نظر خودش تنها شاعرى است كه بر شعر نوى عرب اثر گذاشته و معانى نويى به آن داده است؟ اين سئوالى است كه محسن آزرم خبرنگار گروه هنرى شرق از او مى پرسد. پاسخ شاعر را كه از آوردن نام ها حذر دارد، بخوانيد: «هميشه از من اسم مى پرسند و من از آوردن نام ها اكراه دارم. دليلش هم اين است كه اگر قرار بود من تنها شاعر عرب باشم، آن گاه مانند انسانى بودم كه در كويرى تك و تنها زندگى مى كرد و چون چنين وضعيتى نيست، دليل اين است كه بسيارى از شعراى عرب اين كار را كرده اند. اسمى نمى آورم براى اينكه مى ترسم اسم كسى را از قلم بيندازم. » يادآورى اين نكته كه شعراى عرب ديگر (چون نزار قبانى) پيش از اين به راحتى درباره شعراى ديگر اظهارنظر كرده اند، نيز آدونيس را براى آوردن نامى از شاعرى وسوسه نمى كند: «از نظر من اسم بردن از يك شاعر، داورى درباره كار آن شاعر است و يك شاعر حق ندارد درباره كار شاعرى ديگر داورى كند. حداقل به خاطر احترامى كه براى شاعران ديگر قائل هستيم.» ونوس اما تصوير بهترى از نقش آدونيس و دوستانش در شعر عرب ارائه مى دهد: «بحث بر سر اين نيست كه بخواهيم كسى را تخريب كنيم. تنها چيزى كه مى شود گفت اين است كه شعر مدرن عرب با مجله شعر آغاز شد كه آدونيس با گروهى از شاعران زبان عربى را كه از زمان خلفاى عباسى راكد بود، به جلو بردند.» بالاخره آدونيس اظهارنظر مى كند. او «متنبى» شاعر عرب را دوست دارد: «نه تنها به خاطر مسائل زيبايى شناسى شعر متنبى را دوست دارم بلكه او را به خاطر همنشينى كه بين سياست و شعر برقرار كرد، دوست دارم. اولين شاعر جهان عرب بود كه اين همنشينى را ايجاد كرد.» هر چند او شاعرى كه بين سياست و شعر همنشينى ايجاد كرده را مى ستايد، اما خود از سياست دور شده است. مرورى بر زندگينامه آدونيس نشان مى دهد كه او رفته رفته از سياست دور شده است. از سال ۱۹۴۷ تا ۱۹۴۹ با موسس و رئيس حزب ملى گراى سوريه ملاقات داشته. يك سال در زندان بوده و بعد از ترور يكى از سياسيون سوريه و تنگ شدن عرصه براى فعاليت احزاب ملى گراى سوريه اين كشور را ترك مى كند و به بيروت مى رود. از دور در انتخاب رهبر حزب ملى گراى سوريه مشاركت مى كند و رياست تحريريه مجله «البناء»، ارگان اين حزب را به عهده مى گيرد و با نوشتن سرمقاله اى در آن نشريه با برخى اعضا اختلاف پيدا كرده و از تشكيلات سياسى جدا مى شود. پس از آن زندگى صرفاً فرهنگى او آغاز مى شود كه حاصلش هفده كتاب شعر، ۱۰ كتاب تاليفى و چندين ترجمه است. جوايز معتبرى به دست مى آورد كه از آن جمله مى توان به جايزه بزرگ شعر بلژيك در سال ۱۹۸۶ ميلادى و جايزه شعر ناظم حكمت تركيه در سال ۱۹۹۵ اشاره كرد و جوايزى از مقدونيه، ايتاليا و لبنان. اما تاكنون جايزه ادبى نوبل به او نرسيده است. هر چند كه سال ها است نامش به صورت غيررسمى به عنوان نامزد اين جايزه مطرح مى شود.
• مگر نوبل مهم است
«تصورى ندارم و اين جايزه از يادم رفته است. » اين موضع گيرى را آدونيس در تمام مدت مصاحبه در قبال جايزه ادبى نوبل دارد. مى گويد كه برايش مهم نيست چرا نوبل نمى گيرد: «بهتر است از كميته نوبل بپرسيد. » ونوس دوستى دارد كه مسئول كتابخانه نوبل است. اين دوست به ونوس گفته است كه يك بار نزديك بوده آدونيس نوبل را ببرد اما به خاطر مسائل دو مليتى او اين امر محقق نشده است. اما همه اينها براى شاعر بى اهميت است چرا كه «پارسال كه صحبت ها براى اعطاى اين جايزه به آدونيس زياد بود به من گفتند كه مطلب بنويسم درباره او و بعد از من خواستند كه مصاحبه اى با آدونيس انجام دهم. ديگر مطمئن شده بودم و دنبال آدونيس مى گشتم كه آخرش او را در تركيه پيدا كردم. آنقدر برايش بى اهميت بود كه اصلاً آن زمان در پاريس نبود. »
ونوس اضافه مى كند: «نوبل براى آدونيس اهميت ندارد اما براى ما در جهان عرب خيلى مهم است كه او اين جايزه را بگيرد. »
تنها عربى كه اين جايزه را گرفته، نجيب محفوظ شاعر مصرى است. آيا براى آدونيس مهم است كه او دومين عرب برنده نوبل باشد؟ پاسخ او را بخوانيد: «براى من اين سئوال مطرح است كه چرا براى شما نوبل اهميت دارد به جاى جايزه بايد به آفرينش و پديدآوردن فكر كرد. »آدونيس و ونوس مهمان ما در شرق بودند و در اين ديدار رضا سيدحسينى مترجم برجسته كشورمان همراه گروه بود. رايزن فرهنگى فرانسه در ايران دو نفر از كارمندان رايزنى فرهنگى، رضا عامرى مترجم عربى و مديا كاشيگر كه مسئوليت ترجمه اين مصاحبه را به عهده داشت و مريم موسوى و شاهرخ تندرو صالح كه زحمت بسيار كشيدند تا اين ديدار صورت گيرد نيز مهمان ما بودند. اشعار آدونيس به ۱۳ زبان دنيا ترجمه شده اند. در زبان فارسى نيز سه كتاب از او منتشر شده است: «پيش درآمدى بر شعر عربى»، «سوررئاليسم و عرفان» و «ترانه هاى مهيار دمشقى»»
شهسوارِ كلماتِ شگفت
محسن آزرم
سفر «على احمد سعيد» (يا آن گونه كه مشهور است: آدونيس) را به تهران بايد به فال نيك گرفت. اين آشنايى بى واسطه، اين رودررويى با شاعرى نامدار، كه شعر معاصر عرب، بخشى از اعتبارش را مديون او است، فرصت خوبى را براى ما فراهم كرده تا از نزديك ببينيم شاعرى عرب زبان كه شهرتى عالم گير دارد (سال ها است كه نام او در فهرست برندگان نوبل ادبى قرار دارد)، چگونه انسانى است، چگونه مى انديشد و چگونه درباره شعر حرف مى زند، بى آنكه اجازه قضاوت درباره ديگران را به خود بدهد. شاعران دوست دارند جز شعر گفتن، از ديگران هم بگويند. ديگران را به نقد بنشينند و دنياى خود را، شعرى را كه خود مى پسندند، در جهان شاعران ديگر جست وجو كنند و اگر به نتيجه مطلوب نرسيدند، دست به انكار بزنند. اما آدونيس چنين نيست، در ديدار ديروز او از روزنامه شرق، اين واقعيت را به چشم ديديم كه براى او شعر از همه چيز مهم تر است و همه سعى اش براين بوده كه شعر خويش را استوار سازد، نه آن كه ديگرى را به خاك بكوبد.پيش از آدونيس هم قطعاً شاعرانى بوده اند كه نقش زيادى در گسترش و پيشرفت شعر عرب داشته اند، اما وجود آدونيس از اين جنبه مهم است كه شعر عرب را به آن حد و مرتبه اى كه بايد، رسانده است. مى گويند عربى، كامل ترين زبانِ بشرى است و اين حرفى غلط نيست اگر تنها نگاهى به تعداد كلمات اين زبان بيندازيم. آنها براى بعضى چيزها (مثلاً باران) تعداد بى شمارى كلمه دارند و اين تعدد كلمات، موقعيت بى نظيرى را براى شاعران فراهم كرده است تا آن چه را كه مى خواهند و باور دارند، بنويسند و شعر، بى شك در چنين موقعيتى رُشدى بى نظير خواهد كرد، چنان كه شعر معاصر عرب، نشانه اى از بالندگى زبان آنها است.آدونيس در بخشى از كتاب «پيش درآمدى بر شعر عربى» (كه به همت كاظم برگ نيسى به فارسى ترجمه شده) مى نويسد كه ميان دو عبارت «شعر نو» و «شعر معاصر» تفاوت هست و اين تفاوت، از صفت هايى مى آيد كه به كلمه شعر چسبيده اند. از منظر او، «نو بودن» صفتى نيست كه به زمانى خاص مربوط باشد، هر شعرى (يا هرچيزى) مى تواند نو باشد، بى آن كه امروزى و معاصر باشد. اما هر چيز (يا هرشعرِ) معاصر، لزوماً نو نيست و او در آن كتاب (كه گويا در اصل مقدمه گلچين سه جلدى ديوان الشعر العربى است، يعنى مجموعه اى از بهترين شعرهاى عربى) به همين چيزها پرداخته است. كتاب كم حجم او، بيش از هرچيز، نشان دهنده ذهن شاعرى است كه دانستن را به چيزهاى ديگر ترجيح مى دهد .
و رگه هاى اين دانستن، اين شوق عظيمى كه به گذشته اش و ميراثى كه از شاعران پيش از خودش دارد، در شعرهايش به روشنى آشكار است. اما او، علاقه اى خاص به شعر مدرنِ غرب هم دارد و از آن جا كه زبان فرانسه را هم خوب مى داند، شعرهاى «ايو بونفوا» و «سَن ژون پِرس» را به عربى برگردانده است. شك ندارم كه ترجمه اين شعرها، كمك بزرگى به او بوده است تا دنياى شعرى خودش را به بهترين شكل ممكن بسازد. دنيايى كه از سويى به شعرهاى كهن عربى برمى گردد (او در ديدار ديروزش گفت كه شيفته مُتِنَبى است) و از سويى وامدار شاعران غرب. او نيز، مثل بيش تر شاعران مُدرنِ غربى كه مى شناسيم (و در واقع، شعرى از آنها خوانده ايم) «فرزند زمان خويشتن» است و در فكر صورت بخشيدن به آنچه در ذهن دارد. پس چندان غريب نيست كه وقتى در زندگى نامه اش مى خوانيم زمانى عضو حزب ناسيونال سوسياليست سوريه بوده (مى گويند نام آدونيس را هم انطون سعاده رهبر همان حزب به او بخشيده، هرچند خودش اين مسئله را تكذيب كرده) و زمانى را هم در زندان سپرى كرده است. بينش سياسى، و اظهار علاقه به يكى از مسلك هاى سياسى، چيزى است كه در كارنامه بسيارى از شاعران مُدرنِ غربى هم به چشم مى آيد و اساساً جزيى از دنياى آنها است .
آدونيس، در همان كتاب نوشته است كه تنِ مردمانِ عرب در روزگار معاصر زيست مى كند و فكرشان در روزگاران كهن و اين شاعر است كه بايد بين اين «گذشته» و «حال» نسبتى برقرار كند. كار آدونيس هم در شعر، چنين است: پُلى است ميانِ گذشته اى دور و آينده اى در راه. در عين حال، شيفته ابداع و مخالفِ بدعت. چرا كه «بدعت، رودى است موسمى و ابداع، رودى ژرف و هميشگى است. بدعت، موج است، حال آن كه ابداع حركت و عمق است.» و آدونيس در شعر، قطعاً، در پى ابداع است و آنها كه در شعر عرب پس از آدونيس آمده اند، جاى پاى او، يا اثر انگشت و امضايش را، ناخواسته، در شعرشان دارند. مهم ترين چيزى كه آدونيس به شاعران پس از خودش بخشيده، توجه دادن آنها است به ميراثى كه گذر ساليان و غبارِ روزگار، محو و ناپديدش نكرده است و لابد به همين دليل است كه چندسالى قبل از اين، در هر نشريه ايرانى كه نامى يا شعرى از او مى آمد، او را با «احمد شاملو» مى سنجيدند و مى گفتند كه آدونيس، شاملويِ شعر عرب است، همچنان كه «نازِك الملائكه» (مثلاً) فروغِ آنها. شاملو به شاعران پس از خود آموخت كه زبان شعر را فقط در ديوان هاى شعر جست وجو نكنند و گاهى كتاب هاى ديگرى هم (تاريخ بيهقى مثلاً) هستند كه مى توانند به كار بيايند. آدونيس هم از اين منظر، خدمتى عظيم به شعر عرب كرده است. اگر شناخت او از شعر پيش از خودش نبود، و اگر شعر غربى روزگار خودش را آن گونه كه بايد، نمى شناخت، شعر عرب ها اين گونه جهانى نمى شد .
سفر آدونيس را به تهران بايد به فال نيك گرفت، چرا كه فتح بابى است براى آشنايى بى واسطه با آدم هايى كه تابه حال آنها را از روى نوشته هايشان شناخته ايم و چه كسى هست كه نداند بين خواندن و ديدن تفاوتى از زمين تا آسمان است؟
عنوان اين يادداشت، نام يكى از فصل هاى «ترانه هاى مهيار دمشقى»، سروده آدونيس و ترجمه كاظم برگ نيسى است.