شب است و شعر میزند شرر به لحظههاى من
ز شوق شانه میكشد به رشته صداى من
چه آتشى است واعجب كه آب میدهد مرا
و عطر روح میدمد به پيكر هواى من
ندانم از كدام كوه، كدام كوه آرزو
نسيم تازه میوزد به فصل انتهاى من
ز ابر نور میرسد چنان زلال روشنى
كه نيست حاجتى دگر به اشكهاىهاى من
جرقههاى آه من ستاره ريز میشود
به عرش لانه میكند كبوتر دعاى من
سرشك بيخودانه ام به خط خط كتاب او
نگاه كن چه بى بهانه میچكد خداى من
ز حرف حرف دفترى ز واژه واژه محشرى
قيامتى رسيده از سكوت ديرپاى من
مخر، مدر، حرير وهمى مرا كه خوشترم
به شب كه شعر میزند شرر به لحظههاى من
نيست شوقى كه زبان باز كنم، از چه بخوانم
من كه منفور زمانم، چه بخوانم چه نخوانم
چه بگويم سخن از شهد، كه زهر است به كامم
واى از مشت ستمگر كه بكوبيده دهانم
نيست غمخوار مرا در همه دنيا كه بنازم
چه بگريم، چه بخندم، چه بميرم، چه بمانم
من و اين كنج اسارت، غم ناكامى و حسرت
كه عبث زادهام و مهر ببايد به دهانم
دانم اى دل كه بهاران بود و موسم عشرت
من پر بسته چه سازم كه پريدن نتوانم
گرچه ديرى است خموشم، نرود نغمه زيادم
زان كه هر لحظه به نجوا سخن از دل برهانم
ياد آن روز گرامى كه قفس را بشكافم
سر برون آرم از اين عزلت و مستانه بخوانم
من نه آن بيد ضعيفم كه زهر باد بلرزم
دخت افغانم و برجاست كه دايم به فغانم
ايا تبعيديان كوه گمنامى
اى گوهران نامهاتان خفته در مرداب خاموشى
اى محو گشته يادهاتان، يادهاى آبى روشن
به ذهن موج گل آلود درياى فراموشى
زلال جارى انديشههاتان كو
كدامين دست غارتگر به يغما برد تنديس طلاى ناب روياتان
درين طوفان ظلمتزا
كجا شد زورق سيمين آرامش نشان ماه پيماتان
پس از اين زمهرير مرگزا
دريا اگر آرام گيرد
ابر اگر خالي كند از عقدهها دل
دختر مهتاب اگر مهر آورد، لبخند بخشد
كوه اگر دل نرم سازد، سبزه آرد
بارور گردد
يكى از نامهاتان، بر فراز قلهها
خوشيد خواهد شد
طلوع يادهاتان
يادهاى آبى روشن
به چشم ماهيان خسته از سيلاب و
از باران ظلمتها هراسان
جلوه اميد خواهد شد
ايا تبعيديان كوه گمنامى
چامه سرای جوان که تنها 25 بهار زنده گي را پشت سر گذاشته بود و در سال چهارم دانشکده زبان و ادبيات دانشگاه هرات مصروف آموزش بود، و يک سال پيش با يکتن از کارکنان آن دانشکده ازدواج نموده بود،پنجم نوامبر سال روان عيسايي قرباني رفتار خشونت اميز و وحشيانه شوهرش گرديد و درگذشت . اولين مجموعه شعری او به نام " گل دودی" چندی پيش انتشار يافت که بيان روشن احساس پهناور اونسبت به زنده گي است وهمان ساني که نشر اين کتاب گفتمان گسترده را در محافل ادبي هرات برانگيخت،به همان پيمانه مورد توجه و دلبسته گي دوستداران چکامه های نفيس و دلنشين اش قرار گرفت . مشعل در حالي که مرگ نابهنگام اين بانوی سخن را يک کمبود بزرگ فرهنگي مي شمارد،مراتب همدردی ژرف و قلبي خويش را به بمناسبت در گذشت او به جامعه فرهنگي کشورما،خانواده و دوستانش ابراز داشته و در اين سوگ خود را شريک مي داند . |