قاسم حداد
البحرين

ترجمه: محمد الامين

1

قاسم حدادچهره ام را خواندم
بسان شب که چهره قاسم را

2

این فریاد تن من نیست
این فریاد دیوانگی پیکر من
         ویاوه گویی روح من است.

3

اندامی را می شناسم
که به فرمان شهوت خویش متلاشی می شود
وهنگام که دیگران میان دو مرگ
      آتش بست برقرار می کنند   
بار دیگر آغاز خویش را جشن می گیرد.
اندامی است که چه بسا
     عشق وپل ها آزمودندش
اندامی است که برای تو او را محکم نگه داشته ام.

4

همه تن من قطره های خونی است که اشتهای تو را دارند
وبسان گریه سیاره ها
قلب تو را گریستند.

5

بهشت شیشه ای آن بهشتی است که می
بایست پیوسته بیرون از آن سکنی گزینی.

6

تنها خورشید می تواند نقش خورشید دیگری را ادا کند.

7

كشتار

ميان قاتلاني راه افتاده ام
كه كشته ها را در خاكستر شب مي شمارند
خدا را ستايش
وگناه ادميان را سرزنش مي كنند
دروازه ابجديت را مي گشايند
ونامها را چونان زخمهاي جنازه اي
كه مردم را سر به نيست ميكند
تهجي مي كنند.

دسته اي
شماره ها را برنعش قربانيان مي گذاشتند
دسته اي
براي محكوم كردن مرگ
كشته ها را تاييد كرند
وگروهي
غوطه ور
در غفلتي سنگين.